ماه رمضان برای احمد یک طعم خاصی داشت.☕️ انتظار ماه رمضان را می کشید که اعتکاف کند و شب های قدر احیا و شب زنده داری نماید.📿 او رمضان را ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر می دانست،💪🏻 سفارش می کرد که به ایتام رسیدگی کنیم.🗣 از بچه های کشافه می خواست هرکس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده های مستضعفی که می شناخت می داد،☘️ با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش می داد و هم انجام کار گروهی و در واقع می خواست همه را در این امر مستحب شریک کند.💐 بچه ها هم همچنان راه احمد را ادامه داده اند و می دهند.👊🏻
. 📌✍🏻 اصغر واقعا یک رزمنده مجاهد و یک عارف به تمام معنا بود.💪🏻 اخلاص توی کلام، رفتار و عملش حس میشد.🌹 هر وقت جلسه داشتیم، بعد از اتمام جلسه که از هم جدا میشدیم گاهی برای کاری تماس میگرفتم.📞 میگفتم: «کجایی؟» میگفت: «دمشقم.» ساعت دوی شب!⏰ هاجوواج میماندم که این ساعت دمشق چه میکند.😳 یا میپرسیدم: «کجایی؟» میگفت: «حماة.» میرفت سراغ کارش و مدام در چرخش و رفتوآمد بود. اصلا در یک چارچوب خاص نمیگنجید. فرماندهی که جسور، موفق و بابرنامه بود.🎖